عاشقانه ها
بهترینها برای عاشق ترین ها
زندگی یعنی چکیدن،همچو شمع از گرمی عشق
زندگی یعنی لطافت ، گم شدن در معنی عشق زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق رفتن و آخر رسیدن بر در آبادی عشق چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:داستان عاشقانه,داستان بغل,مرا بغل کن,داستان های عاشقانه, :: 12:35 :: نويسنده : علی
روزی زنی روستائی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مىکردبراى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از دست پاچگی و خجالت نمی دانست دست هایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت:...
مرا بغل کن. زن پرسید: چه کار کنم؟ و وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ شد با خجالت کمر شوهرش را بغل کرد و کم کم اشک صورتش را خیس نمود. به نیمه راه رسیده بودند که زن از شوهرش خواست به خانه برگردند، شوهرش با تعجب پرسید: چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیده ایم. زن جواب داد: دیگر لازم نیست، بهتر شدم. سرم درد نمی کند. شوهر همسرش را به خانه رساند ولى هرگز متوجه نخواهد شد که گفتن همان جمله ى ساده ى "مرا بغل کن" چقدر احساس خوشبختى را در قلب همسرش باعث شده که در همین مسیر کوتاه، سردردش را خوب کرده است.
یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:شعر عاشقانه,شعر عاشقانه میلاد,شعر عشق,جدایی,عشق,عاشقانه ها, :: 1:39 :: نويسنده : علی
خیلی دلم گرفته از شعرم معلومه... من دارم بی تو میسوزم تا نسوزی تو کنارم تا تو از من دل نبری من همیشه غصه دارم فکر نکن که بی تو شادم فکر نکن کم شده عشقم تو باید بی من بتونی اینو با گریه نوشتم شب واسم بی تو سیاهه زندگیم داغونه بی تو تو باید از منو عشقم پس بگیری زندگیتو من و تو فکر محالیم من و تو فقط خیالیم من و تو از اول راه پشت هم هی بد میاریم ما فقط بازیچه بودیم واسه ی خنده دنیا ما با هم یکی نمیشیم تا ابد تکیمو تنها خاطراتمو بسوزون من دیگه خاطره میشم آرزو داشتم یه لحظه حس کنم تو هستی پیشم تو پر از شوریو عشقی تو پر از حس امیدی تو فقط از این زمونه من و این عشقمو دیدی ولی من پر از گلایه پرم از حس جدایی من میدونم واسه ی ما نمیمونه دیگه راهی میلاد عادت کرده بودم که بعد از یه لبخند همیشه یه غم بزرگ بیاد سراغم یعنی خوشیام پایدار نباشن عادت کرده بودم که هرچند آدم که کنارم باشن ولی بعد از یه مدتی تنها باید بمونم عادت کرده بودم به تنهایی گریه کردن عادت کرده بودم که هیچکی نباشه باهاش درد دل کنم عادت کرده بودم همیشه غصه هامو تو خودم بریزم تا اینکه تو اومدی دیگه هیچ لبخندی منو به گریه نمیرسونه دیگه هیچ خوشی تموم نمیشه دیگه من تنها نبودم دیگه گریه نمیکردم دیگه همه حرفامو با تو میزنم دیگه همه غصه ها مردن سلام غم سلام رفیق قدیمی... منم میزبان قدیمیه تو منم همون که جز تو کسی رو نداره دلم میخواست واسه یه دوست نامه ای بنویسم دوستی جز تو واسم نمونده چند وقتیه دیگه بهم سر نمیزنی بی خیالی داره جاتو تو دلم میگیره ولی دلم به تو عادت کرده تو نیستی انگار یه چیزی کمه بیا یادی از قدیما بکنیم یادته اولین باری که باهم آشنا شدیم یادته من چقدر کوچیک بودم نمره ی درس ریاضیم 19 شده بود اومدی سراغم من هیچوقت خاطراتی که با هم داشتیمو فراموش نمیکنم رفیق تو تنها کسی بودی که هر لحظه باهام بودی چقدر باهم اشک ریختیم چقدر خنده ی تلخ چقدر احساس تنهایی چقدر بغض گذاشتی تو گلوم ولی من از تو شکایتی ندارم به ما یه سری بزن دارم از بیخیال بودن خسته میشم بیا دیگه از بودنت ناراحت نمیشم قول میدم دیگه اصلا جز گریه و ناراحتی کاره دیگه ای نکنم هرچی تو بگی فقط برگرد پیشم...
دلم یه لحظه میخواد … که یکی بپرسه چطوری ؟ بگم … خوبم … بغلم کنه و بگه دروغ بسه … چی شده !؟ پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:عاشقانه ها,عاشقانه,عشق,شعر عاشقانه,مطالب عاشقانه, :: 19:4 :: نويسنده : علی
دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است… دلم برای کسی تنگ است من و پنجره و یه جاده باز مثل چلچله ها هوای پرواز من و خاطره و چشمای گریون تو نیستی و شدم اسیر زندون من و اینهمه غصه تویه قلبم شدم رفیق غصه و گریه و ماتم ........................................ خیلی وقته دیگه هوای نوشتن ندارم خیلی وقته تو دفتر خاطره هام هیچی ننوشتم خیلی وقته از ته دل نخندیدم همش بدبیاری همش غصه خدایا کجایه سرنوشتم یه لحظه شادی هست زودتر منو ببر به اون لحظه زودتر میخوام اون لحظه رو ببینم حتی اگه آخرین لحظه ی زندگیم باشه................. سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:, :: 14:6 :: نويسنده : علی
من سکوت خويش را گم کرده ام . باز کن پنجره ها را که نسیم دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:نامه عاشقانه,نامه عاشقانه قصاب,i love you,i love u, :: 12:29 :: نويسنده : علی
خانوما توجه کنین فردوسی چی گفته......
زنان را از آن نام نايد بلند كه پيوسته در خوردن و خفتنند چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:امام زمان,شعر امام زمان,شعر در مورد امام زمان,شعر برای امام زمان, :: 21:17 :: نويسنده : علی
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی سه شنبه 16 خرداد 1391برچسب:زن لخت,زن و شوهر لخت,بی حجابی در تهران,استخر زنانه, :: 9:55 :: نويسنده : علی
2تا عکس تو ادامه مطلب هست یکی از یه زن و شوهر لخت تو پارک تهران یکی دیگه یه عکس از یه استخر زنانه زود تند برین ببینین چه افتضاحی بالا آوردن ادامه مطلب ... دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:راه های زیبا شدن,روش های جذاب شدن خانم ها,روش خوشگل شدن خانم ها, :: 20:1 :: نويسنده : علی
بله میدونم خانوما عجله دارین برین ادامه مطلب پس دیگه توضیح نمیدم فقط آروم باشین ذوق نکنین نفس عمیق حالا برین ادامه مطلب ادامه مطلب ... سلام یه سایت بهتون معرفی میکنم واسه تست سرعت لود شدن وبلاگتون که واسه گوگل خیلی مهمه میتونین برین اینجا و سرعت سایتتون رو تست کنین . سرعت لود شدن یکی از معیار های گوگل واسه پیج رنکه دستم درد نکنه http://gtmetrix.com تا حالا شده بخواین به مامان بابا بگین تجدید آوردین یا نمرتون کم شده ؟؟؟ خب اگه خر خون ( باهوش) باشین نشده ولی اگه شده حتما به سختی این کارو کردین من یه روش خوب تو ادامه مطلب واستون گذاشتم امتحان کنین ادامه مطلب ... پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:شعر عاشقانه,شعر زیبا,عاشقانه ترین شعر,زیباترین شعر عاشقانه, :: 23:50 :: نويسنده : علی
دفترم لبریز شده از احساسات پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:ریم حیدر زاده, اس ام اس عاشقانه, اس ام اس عاشقانه مریم حیدر زاده, جملات مریم حیدر زاده, دوبیتی عاشقانه مریم حیدر زاده, شعر جدید مریم حیدر زاده, شعر عاشقانه برای اس ام اس, شعر عاشقانه مریم حیدر زاده, شعر مریم حیدر زاده, عشق, متن عاشقانه, متن های مریم حیدر زاده, متن کوتاه مریم حیدر زاده, مریم حیدر زاده, مطلب کوتاه عاشقانه, :: 23:42 :: نويسنده : علی
پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:بی تو مهتاب شبی,فریدون مشیری,اشعار فریدون مشیری,دانش نیا,, :: 18:13 :: نويسنده : علی
بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم در کوچه های سرد و نمناک شهر گام هایم را مغرورانه بر پوسته ی تاریک شب می نهادم . صدای جغد های شوم و ناله های بی کسی گوش هایم را می خراشید. حضور اشباهی را در لابه لای سنگ فرش ها و انتهای تاریک و غمبار هر کوچه مرا سخت آزرده می ساخت. نفس هایم سخت شده بود . قلبم به آرامیِ قدم هایم ناقوسش را به صدا وا می داشت . نمی دانستم در این نا کجا آباد تنهایی به کدامین امید چنگ زنم. به عقل و منطق و فلسفه؟!! در زمانه ای که شیری خردمند اسیر هوس های خرگوشِ بازیگوشی خواهد شد و منطق سلطانیِ خود را در بازیهای کودکانه ی ایام به حراج می گزارد!! یا به عشق و عاشقی؟!! لفظی که در کوچه های چشمک و عشوه و ناز به قرانی بیش نمی ارزد و خروار خروارش را فریب بر دوش می کشد. نمی دانم نمی دانم ... اما به امید شکوفه ی کوچک لب قرمزی که فردا صبح به خورشید سلام می کند دستور تپیدن را برای قلبم صادر خواهم کرد.
بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم
love is sth that make you to be very good i am good just for my first life
پرسید باران؟ گفتم بهار!
ادامه مطلب ... سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:, :: 22:14 :: نويسنده : علی
دخترك با ناز به خدا گفت:چطور زیبا می آفرینی ام و انتظار داری |
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
|||||||||||||||||
|